سلام
دوستان گل گلاب !
خب.
گرچه هنوز سه تا امتحان ترم دیگه هم داریم ولی سختاش تموم شد.
کلا خیلی اتفاقا افتاد که مهم ترینش همون شهادت سردار بود.
تسلیت.
از اون که بگذریم این چند وقته عجیب به شهیدا علاقمند شدم. نمی دونم چرا. شاید اینم مثل بقیه حس هام زود گذر باشه ولی تا هست فقط می تونم بگم حس عجیب و قشنگیه.
گاهی اوقات از خدا می خوام بمیرم ولی وقتی به اعمالم نگاه می کنم با خودم می گم " تو خجالت نمی کشی با این وضع افتضاحت؟ "
این چند وقته همش حس می کنم زود باید بمیرم. همین.
هوف
و این که طبق همون شانس عالی من به هیچ عنوان نشد برم مدرسه قبلیمون و به شدت دلتنگم
همیشه سعی داشتم فراموش کنم این حس ها رو و هیچ وقت نشد.
فقط می تونم بگم یکی از امن ترین احساسات دوست داشتن یه معلمه.
گرچه همون معلم همیشه بهم می گفت عشق اصلی باید خدا باشه
قبول. ولی سخته!!!!
انشا الله کارنامه درخشان ( پوزخند ) من اومد می ذارم لاقل درس عبرتی برا خودم باشه که انقدر شب امتحانی نخونم.
و در آخر. امیدوارم هممون یه روزی عاشق خدا باشیم.
پ ن : اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا
درباره این سایت